بیم از زعشق تو یاری ندارم
زکار تو گلگون عذاری ندارم
ندارم گلی تا بخندم به رویش
خزان خورده بیدم ؛ بهاری ندارم
به کف نیستم تار مشکین مویی
زهستس به جز شام تاری ندارم
به غیر از شباهنگ دلداده هر شب
نگاری و شب زنده داری ندارم
بسیج سفر دارم و رای رفتن
که غم دارم و غمساری ندارم
ندارم به زخم درون مرهمی را
نه مرهم که مرهم گذاری ندارم
نجویم زدیدار گیتی نشانی
ندارم تورا ؛ با تو کاری ندارم
ندارم کسی ؛ گر تورا هم ندارم
نگارین زیبا ! خدا هم ندارم؟؟؟؟_
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
لینک دوستان
آرشیو
آمار سایت